من دلبستهام
از این فریاد تا آن فریاد
سکوتی نشسته است.
لببسته در درههای سکوت، سرگردانم.
من میدانم جنبشِ شاخهیی
از جنگلی خبر میدهد
و رقصِ لرزانِ شمعی ناتوان
...
از سنگینیِ پابرجای هزاران جارِ خاموش،
در خاموشی نشستهام
خستهام
درهمشکستهام
من دلبستهام
نظرات شما عزیزان: