نیوه مانگ

دل نوشته های من...

سکوت

سکوت کـهـ کردم...

گفتی خداحافظ...

فقط میشود دیگر سکوتم را معنی نکنی؟

اگر معنی اش را میفهمیدی که کارمان به خداحافظی نمیکشید...

[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:34 ] [ سروه ] [ ]
دلـــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده ...


دلـــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده ... برای عکس هایی که پاره کرده و سوزانـدمشان...

برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم

حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...
 
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش!...
 
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم..
 
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام....
[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:28 ] [ سروه ] [ ]
یکی را دوست میدارم

یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود .
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم .
کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است

[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:33 ] [ سروه ] [ ]
مهربانی تا کی؟؟

مهربانی تا کی؟؟ بگذار سخت باشم و سرد...
باران که بارید...چتر بگیرم و چکمه!!
خورشید که تابید...پنجره ببندم و تاریک!!
اشک که آمد...دستمال بردارم و خشک!!
او که رفت...نیشخندی بزنم و سوت...!!

[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:32 ] [ سروه ] [ ]
میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن

میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن

فاصـــــــــله تنها یك حرفــــــ ساده بود

از قــــــول من

به بــــــاران بی امان بگو :

دل اگــــــر دل باشد ،

آبـــــــ از آسیابــــــ علاقــــــــه اش نــــمی افتــــــد...

[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:25 ] [ سروه ] [ ]
آهــــ ــای ِ روزگــــ ـــار !!

آهــــ ــای ِ روزگــــ ـــار !!
بــــ ــــرایــ ــم مـــ ــشخـص كــ ـــــن

ایـــ ـــنبـــ ــار كـــ ــدام ســ ـــازت را كــ ــــوكـــ ــ كــــ ـــرده اى تـــ ــا بــــ ـــرایــــ ــم بـــ ــزنــ ـى ؟
مــ ـــى خـــ ــواهم رقــ ــصم را بــ ــــا ســـ ــازتــ ــــ
هــ ـــمــاهــنگــ ـــ كــ ــــــنم !!!

[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:13 ] [ سروه ] [ ]
خدا جونم...

خدا جونم...

امشب که دلم شکست...

خرده هایش را پیش تو می آورم...

وهنگامی که بغضم شکست...

اشکها یم را پیش تو می ریزم...
...


قلبم که به درد آمد ...

درآغوش توتسکینش می دهم ودلم که پرشد برای تو سخن

می گویم...

وقتی پاهایم حس رفتن نداشت دستان تو را می گیرم...

طاقتم که طاق شد قوتش را ازتو می گیرم...

ووقتی خسته شدم روی شانه هایت آرام می گیرم...

تنها که شدم...

با وجود تو هرگز تنها نیستم ...

هرگز ...
 
[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:23 ] [ سروه ] [ ]
خدای من

خدای من "بهشتی " دارد،
نزدیک ، زیبا ، بزرگ ...

و به گمانم "دوزخی " دارد ،
کوچک، بعید ...

...

و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را
گاهی به بهانه یک دعا ...

حتی در حق دیگری ... !

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:22 ] [ سروه ] [ ]

هر زنی ممکنه واسه همسرش ملکه نباشه اما

هر دختری واسه پدرش پرنسسه!!!

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:4 ] [ سروه ] [ ]
بارون

☁、ヽ`ヽ`、☁``、ヽ` 、☁ヽ`、 ヽ`、☁``、`ヽ`、ヽヽヽ、 ヽ☁`ヽ``、ヽ``、☁ヽ`、ヽ、ヽ`☁ ヽ、、ヽ`、、ヽ`、.`☁、ヽ` 、、ヽ``☁、ヽ`ヽ、、ヽ`ヽ `、ヽ、 ``、ヽ`、、``、ヽ`` `、ヽ、、ヽ、``、ヽ、、ヽ、 ヽ、 、ヽ`` 、ヽ、、ヽ` ヽヽ、ヽ、、ヽヽ、ヽ`、☁``、`ヽ`、ヽヽヽ、 、

اونجا هم داره بارون میاد ؟ تو دل من که داره میات .....

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:58 ] [ سروه ] [ ]
و خدا زن را از پهلوي چپ مرد آفريد.

و خدا زن را از پهلوي چپ مرد آفريد.
آري ، خداوند زن را از پهلوي چپ مرد آفريد
نه از سر او ، تا فرمانرواي او باشد.
نه از پاي او ، تا لگد کوب اميال او گردد.
بلکه از پهلوي او ، تا برابر با او باشد

...

و از زير بازوي او ، تا مورد حمايت او باشد
و از نزديکترين نقطه به قلب او ،
تا معشوق و محبوب او باشد...

 
[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:51 ] [ سروه ] [ ]
تنهایی

تنهایی خود را مقدس بدار

تا زمانی که چیزی مقدس تر از آن نیافته ای

در تنهایی خود بمان



[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:42 ] [ سروه ] [ ]
هیــــــچ !

تــــــو باشـــــــی

   مـــــــن باشــــــــم و

.....هیــــــچ !

دنیـــــــــا هـــم ارزانـــــی خـــــودشــــــان

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:38 ] [ سروه ] [ ]
از كنار من برو .......

مي ترسم از نبودنت...
و از بودنت بيشتر!!!
نداشتن تو ويرانم ميكند...
و داشتنت متوقفم!!!
وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.
و وقتي هستي" تو را" می خواهم.
رنگهايم بي تو سياه است و...
در كنارت خاكستري ام
خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...
و سلامت به پريشانيم!؟!
بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....
بي تو خسته ام و با تو در فرار...
در خيال من بمان
من خو گرفته ام به نبودنت.......
از كنار من برو .......

 

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:32 ] [ سروه ] [ ]
صدای قلبت

صدای قلبت آبرویت را به تاراج می برد
مهم نیست که او مال تو باشد
مهم این است که باشد
زندگی کند
لذت ببرد
نفس بکشد
...

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:26 ] [ سروه ] [ ]
ترانه ای بخوان...

از لمس صدايت

تارهای وجودم به لرزه در می آيند

ترانه ای بخوان...
...

آهنگت می شوم...

تا جهان را به رقص واداريم...
 

 

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:18 ] [ سروه ] [ ]
ای کـــــــــــاش . . . . . .

ای کـــــــــــاش . . . . . .
کســـانـی که دلتنگشـــــان میشویــــم. . . . . . . .
لـیـاقـت ایـــن دلتــــنــگی را داشتــــه باشنـــــد!!!!!

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 17:16 ] [ سروه ] [ ]
فقط پلي بودم

فقط پلي بودم براي عبورت...!!
فکرتخريب من نباش... ب آخر ک رسيدي دست تکان بده خودم فروميريزم...

[ دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:47 ] [ سروه ] [ ]
♫ " تـَمـآمـَتـــ " رآ یــِڪ جــآ ، ♫

♫ " تـَمـآمـَتـــ " رآ یــِڪ جــآ ، ♫ ...

♫ " تـَمـآمـَتـــ " رآ یــِڪ جــآ ، ♫

♫ " بــآهـَ ґ "مــے خــوآهـَґ ، ♫

♫ بــِـہ " رویــَـґ " نـَیــآوَر ، ♫

♫ زیــآدِه " خــوآهــے " اَґ رآ !!! ♫
 
[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:58 ] [ سروه ] [ ]
سالهاست که دلم ...

سالهاست که دلم ...

پشت پنجره چشمانت خاک می خورد

ومن غرق این پندارم

آری...

حقیقت دارد که می گویند ...

خریدار ندارد دلی که برایت

لــــــــــــــــَک زده است

 

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:51 ] [ سروه ] [ ]
چه سخت است

 

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:43 ] [ سروه ] [ ]
وقتی سرت با دیگران گرمه ..!


وقتی همه واست عزیز دل هستن و قربون صدقشون میری ..!

وقتی سرگرم خوشیهات هستی ..!

چه اهمیتی داره من کجام ..!
ساکت و تنها یه گوشه ایستادم و فقط نگاه میکنم حتی دیگه شکایت هم نمیکنم ..!

شاید بزودی ، وقتی سرتو برگردوندی ، من بی صدا رفته باشم!

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:38 ] [ سروه ] [ ]
عاشق باش!

عاشق باش! اما از عشق خود برای معشوقت ، بند نساز

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:30 ] [ سروه ] [ ]
بچگیام

دلم برای بچگیام خیلی تنگ شده....

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:18 ] [ سروه ] [ ]
پنجره ها را میبندم ! ...

وقتی نیستی و امیدی به آمدنت نیست؛

قدم به قدم از بوی بهار بیزار میشوم..

بهـــــــار من تویی ؛

بیا و با آمدنت یک دل طوفانی را تحویل کن


 

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:13 ] [ سروه ] [ ]
آرزوها...

برای آرزوهام که می میرن سکوتی میکنم سنگین تر از فریاد...

[ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:34 ] [ سروه ] [ ]
دلدادگی


نمی گذاشتم

به این راحتی دلم را ببری!

اگر میدانستم

بعد از تو

زندگی

چقدر دل میخواهد...!!!

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:18 ] [ سروه ] [ ]

 یادت هست؟

روزی که پرسیدی

این جاده کجا میرود...؟!


و من سکوت کردم!


دیدی؟

جاده جایی نرفت


آن که رفت

تو بودی...!!!

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 14:16 ] [ سروه ] [ ]
آشنا

جایت را

با دیگری پر می کنند!

احساس سیری چند؟!

آدم های عجیبی دارد اینجا !!

دوستی هایشان ناگهانیست!

دل بستنشان غریب

و

رفتنشان آشنا...!!!

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:52 ] [ سروه ] [ ]
بـوى رویـآ مى دهـد
بـوى رویـآ مى دهـد


 

چشـ ـمآنت را میگـویـم ،

 



 

پــلك نــزن

 



 

خوآب ِ مـــرآ میــشِـكنی . . .
 
[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:38 ] [ سروه ] [ ]
نمی دانــم . . .
نمی دانــم . . .


 

چــرا بیــن ایــن همــه آدم

 



 

پــیــله کــرده امــ


 

بــه تــو


 

شــاید فــقط با تــو


 

پروانــه می شـــوم . . .

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:35 ] [ سروه ] [ ]
بخند . . .

خنده هاى تــو آرزو هاى منن


بخند . . .


تا برآورده شوند . . .

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:30 ] [ سروه ] [ ]
چاوه کانت

من کوچ ده که م
ده روم.
ده مرم
.ته نیا بووه ی بالات به رزو
چاوه کانت گه ش بمینن.

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 13:4 ] [ سروه ] [ ]
و من تنها ماندم (فروغ فرخزاد )
و من تنها ماندم

 

مصلوب بر بی وزنی زمان

 

بر بی تمامی همیشه نبودن هایِ تو

 


 

تنها در گرگ و میش ِ خواب آلود

 

با چشمانی آبستن طلوع درد

 

هم صدای جغد های شومی که آن سو تَرَک

هووو هووو می کردند


و من تنها ماندم

خسته بر دوراهیِ بودن یا شدن!

پلک می زدم گذر لحظه های فراموشی را

و جرعه جرعه شعر می شدم

سنگ های سرد بیابان را .


و من تنها ماندم

در سرود باد و زوزه ی گرگ های انزوا

بر مسیر عبور گله های قریه ی فراموشی

با دستانی خالی

و پاهایی مسحور ِ نرفتن ...

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:57 ] [ سروه ] [ ]
حقیقت ما
دلتنگی‌های آدمی را

 

باد ترانه‌ای می‌خواند،

 

رویاهایش را

 

آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد،

 

و هر دانه برفی

 

به اشكینریخته می‌ماند.

 

سكوت،

 

سرشار از سخنان ناگفته است؛

 

از حركات ناكرده،
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نیامده.

در این سكوت،
حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو
و من.

سروده‌هایی از: مارگوت بیکل
ترجمه و صدای: احمد شاملو

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:31 ] [ سروه ] [ ]
دوری و دوستی
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند....
به همین ســــــــــــادگی

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 12:21 ] [ سروه ] [ ]
این است مادر

وقتی رسیدم از شدت بارون خیس بودم
برادرم گفت: "چرا یه چتر با خودت نمی بری" ؟
خواهرم گفت: "چرا منتظر نشدی تا بارون بند بیاد" ؟
بابا با عصبانیت گفت: فقط بعد از اینکه سرما خوردی می فهمی؟
اما مامانم همانطور که موهام رو خشک می کرد گفت:
...
بارون نادون...
این است مادر

 

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 3:42 ] [ سروه ] [ ]
امید(داستان کوتاه جالب)

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....
تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 3:18 ] [ سروه ] [ ]
زن و مرد !!!

مرد از راه می رسه
ناراحت و عبوس
زن:چی شده؟
مرد:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که زنش بی خیال شه و بره پی کارش)
زن حرف مرد رو باور نمی کنه: یه چیزیت هست.بگو!
مرد برای اینکه اثبات کنه راست می گه ....

لبخند می زنه
زن اما "می فهمه"مرد دروغ میگه:راستشو بگو یه چیزیت هست
تلفن زنگ می زنه
دوست زن پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
مرد در دلش خدا خدا می کنه که زن زودتر بره
زن خطاب به دوستش: متاسفم عزیزم.جدا متاسفم که بدقولی می کنم.شوهرم ناراحته و نمی تونم تنهاش بذارم!
مرد داغون می شه
"می خواست تنها باشه"
...............................................................................
مرد از راه می رسه
زن ناراحت و عبوسه
مرد:چی شده؟
زن:هیچی ( و در دل از خدا می خواد که شوهرش برای فهمیدن مساله اصرار کنه و نازشو بکشه)
مرد حرف زن رو باور می کنه و می ره پی کارش
زن برای اینکه اثبات کنه دروغ می گه دو قطره اشک می ریزه
مرد اما باز هم "نمی فهمه"زن دروغ میگه.
تلفن زنگ می زنه
دوست مرد پشت خطه
ازش می خواد حاضر شه تا با هم برن استخر. از صبح قرارشو گذاشتن
(زن در دلش خدا خدا می کنه که مرد نره )
مرد خطاب به دوستش: الان راه می افتم!
زن داغون می شه
"نمی خواست تنها باشه"
.............................................................................
و این داستان سال های سال ادامه داشت و زن ومرد در کمال خوشبختی و تفاهم در کنار هم روزگار گذراندند....

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 3:7 ] [ سروه ] [ ]
دختر بودن یعنی ...

دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی …
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!

دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده ۱۲ میلیون؟
دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!

[ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:, ] [ 2:43 ] [ سروه ] [ ]