بنویس آب...

نیوه مانگ

دل نوشته های من...

بنویس آب...

 بنویس آب...

نوشت آب!!

نان بنویس،نوشت آب!!!


تخته را پاک نمود و به جایش برگشت،
پای او می لرزید، لیکن آرام نشست!
زنگ تفریح زدند...
هرکسی چیزی داشت از برای خوردن؛
دخترک با اندوه، زیر چشمی همه را می پایید!
وسپس بی تردید ، دست خود کرد دراز سوی شیری که در آن جاری بود؛
آب ، بی منت خلق!!
بازهم زنگ زدند، سرجایش بنشست!
چشم در چشم معلم خاموش
کرد ترسیم دو سه گل را آن دم، رو به شاگردان گفت :
ساقه ها را ازدم ، شکلاتی بزنید
پشت گلبرگ کرم ، یا نباتی بزنید!
برگها را بزنید همگی رنگ خیار!
گل بالایی را رنگ زیبای انار!
گل آن گوشه ی پرت ، پرتقالی نیکوست!
وسط گلها هم،رنگ شاد لیموست!
آن گل پایین را، تیره ی گیلاسی !
سایه ی گل ها را روشن ریواسی!
دخترک، گل ها را روی یک صفحه کشید؛
وبه گفتارمعلم کمکی اندیشید...
که چه رنگ است انار ؟یا چه رنگ است خیار ؟پرتقال و گیلاس ؟ شکلات و ریواس
اشکی از گوشه چشمش لغزید...

گل و برگ و ساقه همه را آبی زد!!!...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 18 مرداد 1391برچسب:, ] [ 23:19 ] [ سروه ] [ ]