گریه
شده تنهایی ِ دست هایت , بر تمام روحت تازیانه بزند؟؟؟
تمامِ وجودت را برانگیزد و ...
و ناگهان فواره ای از اشک , از چشمانت جاری شود؟؟
به تنها چیزی که فکر می کنی
اشک های بی پناه من است
که بی قرارانه به روی گونه هایم لغزیده اند
و من ارام پناهشان داده ام!
اهای ببینم؟!!
گریه هم نمی توانم بکنم؟
نظرات شما عزیزان: