بد نیست بدانید ...
بد نیست بدانید ...
بد نیست بدانید دلم تنگست
فانوس شبم خموش و پایم لنگست
راهم پُره سنگ و بین ما فاصله ها
دانم که نه صد ، هزار و صد فرسنگست
زنجیر زدند به پا ، که شاید نروم
خندید دلم ، بگفت درنگم ننگست
بگرفت دلم ، از این هزاران رنگی
آنجا بروم که آسمان یکرنگست
در مخمصه ی زمانه میچرخم و باز
بر حادثه ای دگر خیالم تنگست
آرامش و راحتی نخواهم هرگز
آرامش من رها شدن در جنگ است
شاعر : سید احد شیرین نژاد
نظرات شما عزیزان:
[ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:
,
] [ 1:3 ] [ سروه ]
[
]